گفت با صید قفس، مرغ چمن

که گل و میوه، خوش و تازه رس است

بگشای این قفس و بیرون آی

که نه در باغ و نه در سبزه، کس است

گفت، با شبرو گیتی چکنم

که سحر و شبانگه عسس است

ای بسا گوشه، که میدان بلاست

ای بسا دام، که در پیش و پس است

در گلستان جهان، یک گل نیست

هر کجا مینگرم، خار و خس است

همچو من، غافل و سرمست مپر

قفس، آخر نه همین یک قفس است

چرخ پست است، بلندش مشمار

اینکه دیدیش چو عنقا، مگس است

کاروان است گل و لاله بباغ

سبزه‌اش اسب و صبایش جرس است

ز گرفتاری من، عبرت گیر

که سرانجام هوی و هوس است

حاصل هستی بیهودهٔ ما

آه سردی است که نامش نفس است

چشم دید این همه و گوش شنید

آنچه دیدیم و شنیدیم بس است


گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر گل ,من، ,قفس ,صید ,یک ,مرغ ,گل و ,گفت با ,قفس، مرغ ,نه در ,با صیدمنبع

قصیده بتا تا زار چون تو دلبرستم

غزل دلا در عشق تو صد دفترستم

قصیده به حق نالم ز هجر دوست زارا

قصیده هر باد، که از سوی بخارا به من آید

قصیده کار همه راست، آن چنان که بباید

قصیده ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

قصیده رودکی چنگ بر گرفت و نواخت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

همه چی برای تو فروشگاه سیم و کابل تک غرب یه دریا گل از رو زودتر مشکلات فنی کامپیوتری ---------------- مهر چت|باران چت|سون چت|عسل چت|ایناز چت|نیاز چت فلزیاب پیمکس 3 | Pimax 3 فروش انواع تحقیق و مقاله برای تمامی علوم