به حق نالم ز هجر دوست زارا

سحرگاهان چو بر گلبن هزارا

قضا، گر داد من نستاند از تو

ز سوز دل بسوزانم قضا را

چو عارض برفروزی می‌بسوزد

چو من پروانه بر گردت هزارا

نگنجم در لحد، گر زان که ی

نشینی بر مزارم سوکوارا

جهان این است و چونین بود تا بود

و همچونین بود اینند بارا

به یک گردش به شاهنشاهی آرد

دهد دیهیم و تاج و گوشوارا

توشان زیر زمین فرسوده کردی

زمین داده مر ایشان را زغارا

از آن جان تو ی خون فسرده

سپرده زیر پای اندر سپارا


گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر دوست ,حق ,هجر ,گر ,ز ,نالم ,به حق ,ز هجر ,هجر دوست ,حق نالم ,نالم زمنبع

قصیده بتا تا زار چون تو دلبرستم

غزل دلا در عشق تو صد دفترستم

قصیده به حق نالم ز هجر دوست زارا

قصیده هر باد، که از سوی بخارا به من آید

قصیده کار همه راست، آن چنان که بباید

قصیده ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

قصیده رودکی چنگ بر گرفت و نواخت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آپشن خودرو | دنیای آپشن مشاوره درسی موزیک 68 هر چی بخوای خبرگزاري تكواندو سیستم های امنیتی و حفاظتی دانلود سرا آسفالتكار نوین براق پخش پارکت با قیمت عمده و ارزان