ای چشم خمارین تو و افسانه نازت

وی زلف کمندین من و شبهای درازت

شبها منم و چشمک محزون ثریا

با اشک غم و زمزمه راز و نیازت

بازآمدی ای شمع که با جمع نسازی

بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت

گنجینه رازی است به هر مویت و زان موی

هر چنبره ماری است به گنجینه رازت

در خویش زنیم آتش و خلقی به سرآریم

باشد که ببینیم بدین شعبده بازت

صد دشت و دمن صاف و تراز آمد و یک بار

ای جاده انصاف ندیدیم ترازت

شهری به تو یار است و غریب این همه محروم

ای شاه به نازم دل درویش نوازت


گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر ای ,تو ,چشم ,خمارین ,افسانه ,یک ,و افسانه ,است به ,ای چشم ,تو و ,خمارین تومنبع

قصیده بتا تا زار چون تو دلبرستم

غزل دلا در عشق تو صد دفترستم

قصیده به حق نالم ز هجر دوست زارا

قصیده هر باد، که از سوی بخارا به من آید

قصیده کار همه راست، آن چنان که بباید

قصیده ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

قصیده رودکی چنگ بر گرفت و نواخت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طاقت بیار ایجاد برش لیزر در استیل مدل لباس آپشن خودرو | گندم کار خريد تاتو اسپری موقت بدن شابلون لاك ناخن پرزدار مات 2020 همه چی موزیک دپ , دانلود آهنگ جدید سامان اس ام اس طراح سایت وردپرس اینجا همه چی هست