خلید خار درشتی بپای طفلی خرد

بهم برآمد و از پویه باز ماند و گریست

بگفت مادرش این رنج اولین قدم است

ز خار حادثه، تیه وجود خالی نیست

هنوز نیک و بد زندگی بدفتر عمر

نخوانده‌ای و بچشم تو راه و چاه، یکیست

ز پای، چون تو در افتاده‌اند بس طفلان

نیوفتاده درین سنگلاخ عبرت، کیست

ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی

خطا نکرده، صواب و خطا چه دانی چیست

دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند

کسیکه زود دل آزرده گشت دیر نزیست

ز عهد کودکی، آمادهٔ بزرگی شو

حجاب ضعف چو از هم گسست، عزم قویست

بچشم آنکه درین دشت، چشم روشن بست

تفاوتی نکند، گر ده است چه، یا بیست

چو زخم کارگر آمد، چه سر، چه سینه، چه پای

چو سال عمر تبه شد، چه یک، چه صد، چه دویست

هزار کوه گرت سد ره شوند، برو

هزار ره گرت از پا در افکنند، بایست


گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر ره ,خار ,درین ,خلید ,گرت ,طفلی ,خلید خار ,درشتی بپای ,بپای طفلی ,خار درشتی ,نکند، گرمنبع

قصیده بتا تا زار چون تو دلبرستم

غزل دلا در عشق تو صد دفترستم

قصیده به حق نالم ز هجر دوست زارا

قصیده هر باد، که از سوی بخارا به من آید

قصیده کار همه راست، آن چنان که بباید

قصیده ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

قصیده رودکی چنگ بر گرفت و نواخت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید و فروش يونوليت سقفی قیمت لوازم بلدوزر 85D درمان بیماری های مردان الان بخر تحویل بگیر فروشنده باتری موبایل معرفی کالا فروشگاهی جک و لطیفه های خنده دار دانلود فایل موزیک جاساز لوازم یدکی لودر کوماتسو