شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحرکردی

سحر چون آفتاب از آشیان من سفرکردی

هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید

که چون شمع عبیرآگین شبی با من سحرکردی

صفا کردی و درویشی بمیرم خاکپایت را

که شاهی محشتم بودی و با درویش سرکردی

چو دو مرغ دلاویزی به تنگ هم شدیم افسوس

همای من پریدی و مرا بی بال و پر کردی

مگر از گوشه چشمی وگر طرحی دگر ریزی

که از آن یک نظر بنیاد من زیر و زبر کردی

به یاد چشم تو انسم بود با لاله وحشی

غزال من مرا سرگشته کوه و کمر کردی

به گردشهای چشم آسمانی از همان اول

مرا در عشق از این آفاق گردیها خبرکردی

به شعر شهریار اکنون سرافشانند در آفاق

چه خوش پیرانه سر ما را به شیدائی سمرکردی


گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر شبی ,مرا ,ای ,شعر ,چشم ,چون ,با من ,شبی را ,ماه سحرخیزان ,ای ماه ,را بامنبع

قصیده بتا تا زار چون تو دلبرستم

غزل دلا در عشق تو صد دفترستم

قصیده به حق نالم ز هجر دوست زارا

قصیده هر باد، که از سوی بخارا به من آید

قصیده کار همه راست، آن چنان که بباید

قصیده ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

قصیده رودکی چنگ بر گرفت و نواخت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طراحی گرافیک رضاگراف digital marketing world آموزش غذا مشاوره مدیریت خرید تخت دونفره زیبا صبا خودرو arelyxuubf12 rumah سفارش آنلاین شوتینگ زباله موویس استارس | Movies Stars گوگل ترافیک