آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری

ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری

باز در خواب سر زلف پری خواهم دید

بعد از این دست من و دامن دیوانه سری

منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس

سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری

خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت

اینهمه عمر به بی حاصلی و بی خبری

دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت

تا به هوش آمدم از ناله مرغ سحری

باش تا هاله صفت دور تو گردم ای ماه

که من ایمن نیم از فتنه دور قمری

منش آموختم آئین محبت لیکن

او شد استاد دل آزاری و بیدادگری

سرو آزادم و سر بر فلک افراشته ام

بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری

شهریارا به جز آن مه که بری گشته ز من

پری اینگونه ندیدیم ز دیوانه بری


گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر ز ,بی ,دل ,دیوانه ,مرغ ,کبوتر ,وفا شد ,آن کبوتر ,بام وفا ,از این ,کبوتر زمنبع

قصیده بتا تا زار چون تو دلبرستم

غزل دلا در عشق تو صد دفترستم

قصیده به حق نالم ز هجر دوست زارا

قصیده هر باد، که از سوی بخارا به من آید

قصیده کار همه راست، آن چنان که بباید

قصیده ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

قصیده رودکی چنگ بر گرفت و نواخت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سایت ثبت نام یارانه طرح حمایتی دولت | آموزش و نحوه ثبت نام طرح معیشتی بنزین آبان 98 پکیج تصفیه فاضلاب مهندس متین تمپلاگ مجله اینترنتی رزهیت ویرافایل دستگاه شهربازی مانیک اجناس فوق العاده تخصصی ترین وبگاه خبری دنیای سینما و تلویزیون فروشگاه لوله و اتصالات فولادستان